ای عاشقان ای عاشقان آن کس که بیند روی او
شوریده گردد عقل او Ø¢Ø´ÙØªÙ‡ گردد خوی او
معشوق را جویان شود دکان او ویران شود
بر رو و سر پویان شود چون آب اندر جوی او
شاهان همه مسکین او خوبان قراضه چین او
شیران زده دم بر زمین پیش سگان کوی او
این عشق شد مهمان من زخمی بزد بر جان من
صد رØÙ…ت Ùˆ صد Ø¢ÙØ±ÛŒÙ† بر دست Ùˆ بر بازوی او
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند
نیاز نیم شبی Ø¯ÙØ¹ صد بلا بکند
شاهان همه مسکین او خوبان قراضه چین او
شیران زده دم بر زمین پیش سگان کوی او
این عشق شد مهمان من زخمی بزد بر جان من
صد رØÙ…ت Ùˆ صد Ø¢ÙØ±ÛŒÙ† بر دست Ùˆ بر بازوی او
جلوه گاه رخ او دیده من تنها نیست
ماه و خورشید همین آینه می گردانند