؛[قسمت اول]؛
ØØ§Ù„ من خراب را
شهر نماز می‌کند
قبله به سوی قامتت
راز و نیاز می‌کند
ØØ§Ù„ من خراب را
شهر نماز می‌کند
قبله به سوی قامتت
راز و نیاز می‌کند
عقل به سجده می‌رود
عشق قیام می‌کند
هستی من چو دوزخی
مست سلام می‌کند
؛[قسمت دوم]؛
شرم ندارد از تو من
چهره‌ی من بیان کند
صورت من چو شعله‌ای
رنگ هوس عیان کند
خرقه‌ی من به خواب او
گم شد و من به سوی او
راه Ø³ÙØ± گزیده‌ام
تا برسم به کوی او
؛[قسمت پایانی]؛
ØØ§Ù„ من خراب را
شهر نماز می‌کند
قبله به سوی قامتت
راز و نیاز می‌کند
ØØ§Ù„ من خراب را
شهر نماز می‌کند
قبله به سوی قامتت
راز و نیاز می‌کند