؛[قسمت اول]؛
مرگ من روزی ÙØ±Ø§ خواهد رسید
در بهاری روشن از امواج نور
در زمستانی غبار آلود و دور
یا خزانی خالی از ÙØ±ÛŒØ§Ø¯ Ùˆ شور
؛[قسمت دوم]؛
می‌رهم از خویش و می‌مانم ز خویش
هر چه بر جا مانده ویران می‌شود
Ø±ÙˆØ Ù…Ù† چون بادبان قایقی
در اÙق‌ها دور Ùˆ پنهان می‌شود
؛[قسمت سوم]؛
خاک می‌خواند مرا هر دم به خویش
می‌رسند از ره که در خاکم نهند
آه شاید عاشقانم نیمه شب
گل به روی گور غمناکم نهند
لیک دیگر پیکر سرد مرا
Ù…ÛŒâ€ŒÙØ´Ø§Ø±Ø¯ خاک دامن‌گیر خاک
بی‌تو
بی‌تو دور از ضربه‌های قلب تو
قلب من می‌پوسد آنجا زیر خاک
بی‌تو دور از ضربه‌های قلب تو
قلب من می‌پوسد آنجا زیر خاک
بی‌تو دور از ضربه‌های قلب تو
قلب من می‌پوسد آنجا زیر خاک
؛[قسمت چهارم]؛
بعدها نام مرا باران و باد
نرم می‌شویند از رخسار سنگ
گور من گمنام می‌ماند به راه
ÙØ§Ø±Øº از Ø§ÙØ³Ø§Ù†Ù‡â€ŒÙ‡Ø§ÛŒ نام Ùˆ ننگ
ÙØ§Ø±Øº از Ø§ÙØ³Ø§Ù†Ù‡â€ŒÙ‡Ø§ÛŒ نام Ùˆ ننگ