به بیرون از اینجا راه نیست
واسه تنها بودن جا نیست
بالا سرم سق٠نیست
ولی آسمون پیدا نیست
چراغ ها خاموش شدند
ستاره ها ÙØ±Ø§Ù…وش شدند
یه شب اونقدر طولانی شد که
همه ی روزها توش گم شدند
دیگه بقیش سر پایینیه
ØØ±Ú©Øª با دنده ÛŒ سنگین
پنجره های رو به غروب
آوای دلتنگی
پیش خودم Ùکر میکنم یا من آدرس رو اشتباه اومدم
یا اینا منو عوضی Ú¯Ø±ÙØªÙ†
هر جمله شروع یه سوء ØªÙØ§Ù‡Ù…Ù‡
هر Ú†ÛŒ بهت میدن قبلا ازت پس Ú¯Ø±ÙØªÙ†
هیچی جلو نمیره
ÙØ±Ø¯Ø§ تجسم همه ÛŒ اون چیزاییه Ú©Ù‡ یه عمر ازشون میترسیدی
چهار میخ تقدیر اون بالا
رو صلیب داشتیم براشون می رقصیدیم
ازین به بعد سر پایینیه
ØØ±Ú©Øª با دنده ÛŒ سنگین
پنجره های بسته
قاب های دلتنگی